عنصر خاک را بشناسید
خاك جسمى است كه كليه اجزاء آن با يكديگر متشابه است.
قدما با تحقيقات دقيق خود كه بعدها مبناى مطالعات دانشمندان اروپا قرار گرفت (و بوفون در كتاب تاريخ طبيعى خود بتفصيل شرح آن را داده است) پى بردند كه صرفنظر از قسمتى از قشر زمين كه در مقام مقايسه با حجم كره خاك حكم پوسته نازكى را داشته و شامل انواع سنگها و خاكها و معدنيات و مواد مختلفى برنگها و خواص گوناگون مىباشد، قسمت اعظم كره خاك كه در اعماق زمين واقع است و آن را مىتوان بمنزله خاك حقيقى يا خاك عنصرى ناميد، مادهايست شفاف و متشابه الاجزاء و اگر بكتب زمينشناسى جديد مراجعه كنيم (كتاب زمين شناسى و تكامل از انتشارات هيئت مؤلفين علوم طبيعى صفحه 16) خواهيم ديد در مبحث ساختمان زمين، ضخامت پوسته جامد را بطور متوسط 60 كيلومتر دانسته و مواد اصلى سازنده اين قشر را سيليسيوم و آلومينيوم ذكر كرده، و در زير آن طبقه مذاب با درجه حرارت 1200 و بضخامت 1300 كيلومتر كه مواد اصلى سازنده آن سيليسيوم و منيزيم است؛ و بنابراين قسمت اعظم طبقه ضخيمى از كره زمين كه شامل قشر جامد و قسمت مذاب زير آن مىباشد سيليسيم يعنى جسمى است كه در ساختمان شيشه بكار مىرود و شفاف و متشابه الاجزاء مىباشد، چنانكه گاهى قسمتى از طبقه مذاب درونى زمين از دهانه آتشفشانها بيرون مىريزد كه بسيار سيال بوده و بسرعت خارج شده و سرد گرديده و چون سرد شدن سريع فرصت تشكيل بلور را در آنها نداده لذا مانند شيشه از ذرات بىشكل تشكيل يافته است.
در كتاب (گوهر مراد) تأليف عبد الرزاق لاهيجى كه از كتب علمى قديمه است، راجع به كره خاك چنين مىنويسد:
«سه طبقه است: اول طبقه اى كه محتبس گردد در او ابخره و ادخنه (بخارها و دودها) و در او حادث شود جبال و معادن و نباتات و حيوانات متولده؛ دوم طبقه طينيه كه ممزوج است با آب؛ سيم طبقه ارض صرف كه در نهايت لطافت و شفافى است.»
بوفون كه بچهار عنصر معتقد بوده در كتاب (تاريخ طبيعى) مىنويسد: قشر زمين نسبت به جرم كلى يا حجم كره زمين در حقيقت بمنزله پوسته نازكى است، و اگر بخواهيم خاك خالص يا خاك عنصرى را بشناسيم بايد ببينيم كه اين جرم كلى از چه حيز ساخته شده است. سپس مىنويسد، طبق تحقيقاتى كه بعمل آمده، معلوم شده است كه اين جرم اصلى از مواد شيشهاىشكل بوجود آمده، و مقدار آن صدها هزار مرتبه بيش از مقدار موجود در قشر زمين است، و بايد اين مواد شيشهاىشكل را بمنزله خاك عنصرى يا خاك خالص بشمار آورد، زيرا اكثر موادى كه در قشر زمين وجود دارد، اگر تجزيه نمائيم، مواد سيال و فرارى كه با آنها تركيب شده بود خارج شده و سر انجام بموادى مىرسيم كه بوسيله حرارت تبديل به شيشه يا مواد شيشهاى شكل مىشود.
قدما مكان هر عنصر را جايگاه طبيعى آن مىناميدند؛
باين ترتيب جايگاه طبيعى آب محيط بر كره زمين و جايگاه طبيعى هوا كره اى است محيط بر كره آب، و جايگاه طبيعى آتش محيط بر كره هوا مىباشد؛ و مىگفتند جسم يا در مكان طبيعى خود هست يا نيست،
جسمى كه در مكان طبيعى خود هست ميل بحركت از آنجا ندارد نه بالفعل و نه بالقوه چه اگر ميل داشته باشد آن مكان جايگاه طبيعى او نيست، و معتقد بودند كه هرگاه جسم از مكان طبيعى خود خارج شود، در او قوهاى ايجاد مىشود كه سعى مىكند جسم را به جايگاه طبيعى بازگرداند. و هرگاه به مكان طبيعى خود رسيد آن قوه يا آن ميل قطع مىشود؛ مثلا يك قطعه سنگ كه در سطح زمين قرار گرفته است ميل دارد بمركز خاك برود و چون سطح زمين مانع از حركت اوست با اينكه ميل دارد بسمت مركز حركت نمايد ناچار در آنجا ساكن مىشود، ولى همينكه مانع برطرف شد تا مركز خاك بحركت خود ادامه مىدهد و در آنجا ساكن شده و ميل بحركتش قطع مىشود؛ و علت سنگينى كه ما، در يك قطعه سنگ حس مىكنيم همين ميل بحركت است و در مركز زمين چون اين ميل وجود ندارد پس اجسام فاقد وزن هستند.
حال کمی سنگین تر به بحث تعرف خاک و کره ارض میپردازیم :
عنصر بارد و يابس است و واقع است به هيئت كره مصمّت، مركزش مركز عالم است و آن را سه طبقه است:
طبقه اوّل طبقهاى است كه محتبس گردد در او ابخره و ادخنه و حادث شود در او جبال و معادن و نباتات و حيوانات متولّده.
دوم طبقه طينيّه كه ممزوج است به آب.
سوم طبقه ارض صرف كه محيط است به مركز و در نهايت لطافت و شفّافى است، چنانچه بعضى از اكابر حكايت كردهاند مشاهده خاكى كه از بعضى قنوات به دست احساس آن مىكردهاند و به وزن درمىآمده و مرئى نمىشده.
و كره ارض در ميان كره آب واقع است، چنانكه قريب به ربعى از آن از آب بيرون آمده و مسكن حيوانات و منبت نباتات شده و ربع مسكون عبارت از آن است.
و بعضى گفتهاند كه چون اوج آفتاب شمالى است و حضيض وى جنوبى، كره آب به سبب قرب آفتاب منجذب به طرف جنوب شده و طرف شمالى منكشف گرديده و وقتى كه حضيض به حركت خاصّه خود، منتقل به طرف شمال شود، تواند كه ربع شمالى به آب فرورود و ربع جنوبى از آب بيرون آيد.
امّا معنى اينكه مركز ارض عالم است آن است كه كره ارض در وسط حقيقى كره عالم واقع است به حيثيتى كه مركز حجمش، منطبق است بر مركز عالم بلكه جرم ارض، خود به منزله عالم است. چه كره ارض نسبت به افلاك، قدر محسوس ندارد.
و دليل بر بودن ارض در مركز عالم كه وسط حقيقى عالم است، آن است كه قمر هر گاه در هر موضع كه مقابله حقيقى با شمس او را واقع شود، منخسف گردد و مقابله حقيقى وقتى است كه باهم متقاطر شوند؛ يعنى شمس بر يك طرف قطرى از اقطار و قمر بر طرف ديگر همان قطر. و قطر عبارت است از خطّى كه بر مركز كره گذشته باشد و چون سبب انخساف حايل شدن ارض است ميان شمس و قمر، پس ارض بايد كه در ما بين طرفين قطر مذكور باشد. بنابراين هرگاه در هر موضع مقابله روى دهد، انخساف واقع شود و بايد كه ارض در ما بين طرفين هر قطرى از اقطار عالم باشد و اين به تقديرى تواند بود كه واقع باشد در مركز عالم كه ممرّ جميع اقطار عالم است.
و از اين دليل ظاهر شود كه كره ارض، متحرّك به حركت مستقيمه كه مستلزم خروج اوست از مركز عالم نيست. امّا حركت مستديره: جمعى از حكما گمان بردهاند كه زمين متحرّك است به حركت مستديره غربيّه و حركت شرقيّه كواكب را كه حركت يومى ايشان است و طلوع و غروب به آن متحقّق است انكار نمودهاند و طلوع و غروب را مستند به حركت ارضى دانند و پنداشتهاند كه كواكب به سبب حركت خاصه غربيّه كه دارند، حركت شرقيه كه بخلاف جهت است ممتنع است و ندانستهاند كه حركت به جهتين مختلفين هرگاه يكى بالذات و ديگرى بالعرض باشد، جايز است، چنانكه در حركت
مورچه و سنگ و خار واقع است.
اما زمين جسمى است يكسان جايگاه طبيعى او فرود همه است و آنجا
بطبع آرام دارد و اگر پارهاى از وى از جايگاه خويش بزور بيرون آرند باز جاى خود شود و معنى گرانى او اينست و بدين سبب گرانتر از همه و فرودتر از همه اوست و طبع او سرد و خشك است و منفعت او اندر هر تنى آنست كه آن تن را از هستى او پايدارى باشد و بر آن نهاد كه نهند بماند.
منابع:
- بهبهانى، على نقى بن احمد، عيار دانش (مشتمل بر الهيات و طبيعيات)، 1جلد، ميراث مكتوب – تهران، چاپ: اول، 1377 ه.ش.
- جرجانى، اسماعيل بن حسن، اصول و مبانى نظرى طب سنتى، 1جلد، دانشگاه علوم پزشكى ايران – تهران، چاپ: اول، 1383 ه.ش.